بايزيد مردوخي و توقفهاي قطار نظام تدبير
علي ربيعي
درباره بايزيد مردوخي كه «فيلسوف الملوك» نيست
در بعدازظهر روز اول اسفند، در مراسم نكوداشت بايزيد مردوخي، نخبه ملي «كرد» ايراندوست نشستهام. مردي كه هر روز پنج دهه اخير عمرش، با دغدغه توسعه ايران همراه بوده است. با تجاربي كه از همكاري با مردوخي در دوران وزارت كار داشتم، به چرايي ستودني شدن برخي افراد همچون او ميانديشم. پيش از اين، مردوخي همانند بسياري از نخبگان ديگر در دولت نهم -لابد به عنوان يكي از بانيان وضع موجود!- كنار گذاشته شد و در آن سالها بعد از آن هم اساسا نظام برنامهريزي و تدبير به سوي بازنشستگي رفت. من مردوخي را با سه ويژگي شاخص ميشناسم: كارشناسي مجرب، آيندهنگر با بينشي جامع كه تحولات جهان را به درستي مطالعه و درك كرده است. او فردي جداييناپذير از تحقيق، مطالعه و نوشتن است. بسياري، او را ايدهپرداز خلوتنشين كتابخانه سازمان برنامه توصيف ميكنند.
و سومين خصوصيت چشمگير او، داشتن شرافت همراه با صداقت و صراحت كارشناسانه است. مشهور است كه او هيچگاه نان را به نرخ روز نميخورد و در مقابل دستورات غيركارشناسي بالادستان، از نظر كارشناسي خود عدول نميكرد. در اين سالها، هرگاه با او در جلسهاي نشستم يا يادداشتي از او خواندم، پربسامدترين واژه كه با دقت و وسواس به كار ميبرد، «نظام تدبير» است كه خود مبدع آن است.
ميانديشم توسعه، دغدغه ديرينه روشنفكران كشورهاي جهان سوم و نيز ايران ماست. من معتقدم اولين گام براي برونرفت از توسعهنيافتگي، احيا و نهادينه ساختن خصوصيات افرادي همچون «بايزيد مردوخي» در نظام تدبير ميهنمان است. مطالعات در خصوص كشورهاي تازه صنعتي شده نشان ميدهد طيفي از نخبگان و افراد سرشار از نبوغ جامعه در يك فرصت تاريخي، به هم آمده و تحولساز جامعه خود شدهاند. مدرسه «باتسوها» در ژاپن، آزمونهاي استخدامي دقيق كرهجنوبي و انتخاب مستخدمين دولت فقط از اين ميان، نخبگان موسسات پژوهشي بوتسوانا، نخبگان بركشيده از موسسات پژوهشي در برخي كشورهاي تازه صنعتي شده امريكاي لاتين و انتخاب شايستهترينها و به كرسي نشاندن آنها در سنگاپور -به گونهاي كه شخصا شاهد بودم يك كارآفرين موفق بدون هيچ نسبت جناحي، يا پشتيباني سياسي و بدون نامهاي از سوي ستاد انتخاباتي!!! به مدارج عالي در مسووليت اجرايي كشور رسيده بود- نشان ميدهد آنگاه كه ساختارها معيوب، ناكارآمد، فاسد و زنگزده شدهاند، نقش عاملان نخبه، فداكار و وطنپرست همراه با دانش بينالمللي و آشنا با سرزمين خود، كشانههاي توسعه در زمانهاي «بهمآمدگي» بودهاند. خصوصيت ديگر مردوخي، عجين بودن وي با آخرين دستاوردهاي مطالعات علمي در جهان و اشراف عميق به مختصات سرزمين ايران است. هيچ كشوري كه در مسير تاريخي توسعه و صنعتي شدن اول قرار نداشته و بعدا ميانبر توسعهاي را طي كرده است، بدون ايجاد نهادهايي براي پژوهشهاي عميق و جهانشناسي كارشناسانه و ترسيم چشماندازهايي مبتني بر واقعيات داخل و خارج و بينالمللي قادر به طي مسير توسعه نشده است. به اعتقاد من، يكي از مصايب نظام تدبير در كشور، فقدان نظريه است.اين امر را در روزهاي اول مسووليتم در وزارت كار دريافتم كه نظريهاي براي اشتغال و فقرزدايي و عدالتگستري به عنوان راهنماي عمل وجود ندارد. متاسفانه اين سندروم نامناسب گريبان نظام آكادميك ما را هم گرفته است. نگاه كنيد به جلسات دفاع پاياننامهها كه گويا فصل دوم، فصلي زايد بوده و بود و نبود آن در نتايج كاربردي و توسعهاي اثري ندارد. به همين سياق، در نظام تدبير نيز نانوشته و ناگفته، بيان ميشود از فصل دوم سريع بگذريد. بدون فصل دوم، دور زدنهاي بيثمري پديد آمده كه در پنج، شش دهه گذشته سرنوشت سياستگذاريهاي غيرموثر و اتلافدهنده منابع را سبب شده است. در كنار ايجاد زمينهاي براي ظهور نخبگان، ايجاد جريان پژوهش ضرورتي اجتنابناپذير است. مردوخي «فيلسوفالملوك» نيست. وي از جمله كارشناساني است كه در تاريخ معاصر ما كم نبودهاند. آنچه از دانش و علم خود برداشت كرده بود، با تواضع و ادب بيان ميكند. به نظرم يكي از مشكلات صد ساله اخير ما، توجيهكنندگان و فيلسوفالملوكان در كنار مديران ارشد ما در سازمانها و نهادها هستند. وقتي در مقايسه با برخي به كرسينشستگان پرمدعا و زيادهگو كه بدون درك درست از جهان و مطالعه تاريخ اين سرزمين و شناخت مقدورات و امكانات و فرهنگ جامعه با تحليلهاي فضايي و گندهگوييهاي نامعلوم با جسارتي عجيب اظهارنظر ميكنند، ميپردازيم علت وضعيت و ناكاميهاي تاريخيمان چقدر قابل فهم ميشود.
و نكته آخر اينكه مردوخي به عنوان يك كرد با مذهب سني در بعد از انقلاب باليدن گرفت، در سمتهاي موثري چون دبيري صندوق ذخيره ارزي قرار گرفت. اما از دورهاي به بعد، بهرغم تواضع و آمادگي، كمتر به كار گرفته شد. اين رفتاري است كه با بسياري از فرزندان اين سرزمين كردهايم. باز هم تفاوت مردوخي آن است كه بهرغم ناملايمات تازهآمدگان، اندكي از تعهد متخصصانهاش به كشور كم نشد. اما چه زماني نامهرباني با فرزندان و پياده كردن نخبگان از قطار نظام تدبير كشور متوقف ميشود؟ فرصت آن فرا نرسيده كه يكبار هم كه شده از بيرون به قطار نظام تدبير كشور نگاهي بيندازيم؟ در هر توقف، چه كساني را پياده و چه كساني را سوار ميكنيم؟